این مطلب رو با همین برچسب ها نشر بدین!لطفا!





بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در این باره ، اشتباه کنیم
من و توایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی ! بیا گناه کنیم!
تمام دفترمان را غزل غزل با عشق
کنار نامه اعمالمان سیاه کنیم
من و تویی که چنان مثل شیشه شفافیم
که روشن است ، اگر توی سینه آه کنیم
عزیز من ! به زمین و زمانه مدیونیم
اگر که لحظه ای از عمر را تباه کنیم
بیار سفره لبخند و بوسه ات را تا
بساط یک غزل تازه روبه راه کنیم
برای رویش یک شعر عاشقانه محض
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم ...
" امید تقوی "

چه کسی می داند
که تو در پیله ی تنهایی خود،تنهــــایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی...

اگر رقص گیسو بگوید بمان
اشارات ابرو بگوید بمان
از اینسو و آنسو بگوید بمان
بمانم اگر او بگوید بمان
بمیرم اگر او بگوید بمیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر
اگر اوج ماهی بگو یا حسین
اگر قعر چاهی بگو یا حسین
اگر پر گناهی بگو یا حسین
اگر بیپناهی بگو یا حسین
خلائق غلامش صغیر و کبیر
امیری حسینٌ و نعم الامیر
(محمود حبیبی کسبی)

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم!!!
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده؟به درک!
ما که باران کوثری داریم!!!
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید؟
ما که قصد برادری داریم!!!
ما برای اثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد؟
ما که ژل های لاغری داریم!
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد,
آن طرف دادگستری داریم
جایِ شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم!
چند تا شعبه ی بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست؟
ما که اصل برابری داریم!
حرف هامان طلاست؛سی سال است,
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
هم کمال تشکر از دولت,
هم وزیر ترابری داریم!
سعید بیابانکی
چیزی نمی تونم بگم؛قراره از من بگذری
چیزی نگو می فهممت،باید از این خونه بری...
چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم؟
تا با یه دریا تو خودم؛خاموشِ خاموشت کنم
تنهاییامو بعد از این با قلبِ کی قسمت کنم؟
واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم؟
تو باید از من رد بشی؛من باید از تو بگذرم
کاری نمی تونم کنم،باید بیفتی از سرم
بعد از تو باید با خودم؛تنهایِ تنها سر کنم
یک عمر باید بگذره تا امشبو باور کنم
چند سال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم؟
تا با یه دریا تو خودم خاموشِ خاموشت کنم
چند سال از امشب بگذره؛با من یکی همخونه شه؟
احساسِ امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه؟
روزبه بمانی
چشمانت از اصالت این قهوه چیزتر!!!
یعنـــی غلیظ تر،بله! یعنی غلیظ تر!
سرد است،نبض ساعتم آهسته می زند
هـــر لحظه حال عقـــربه هایــــم مریض تر
من رفته ام و در کلماتِ تو نیستم
تــــو رفته رفته در کلماتم عزیزتر...
چندی ست جمله هایِ تو را فکر می کنم
تا طعــم طعنــــه هــایِ تو را تند و تیزتر...!
دیوانه نیستم!ولی این کار ساده ایست
تا از کنایـــه های شمـــا مستفیض تر...!
ای دانه هایِ تلخِ زمان در تو حل شده!
فنجــــان چشم های مرا هی نریز– تَر!
در مرگِ من؛تو سرد و کفن پوش می رسی
نـــرم و سفید،توی لباســــی تمیـــــــزتر
این بیت را به قصد وصیت نوشته ام؛
قبـــــر مرا برای تو قدری عریض تر...
صالح دُروَند
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد،سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هُتِل بود و ما دو تا...
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه؛ساز و تُمبَک و کِل بود و ما دو تا…
*****
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کِسِل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…
نجمه زارع
مثه یه راه بی برگشت،به سمتِ تو سرازیرم
تهِ روزای این دوری،خودم دستاتو میگیرم
خودم می فهمم از حرفات،که از احساس لبریزی
همون وقتا که موهاتو،رو دوشِ کوه می ریزی
صدایِ خنده هاتو رو سکوتِ خونه میپاشی
تنت بی وقفه آشوبه؛که تو آغوشِ من جا شی
تهِ روزای این دوری که دنیامون پریشونه
تمومِ شهر میدونن؛تو برگشتی به این خونه
به چشمات میشه خو کردو
جهانو زیرو رو کردو
میونِ بردن و باختن
یه برگ تازه رو کردو
درست وقتی که مثل من؛نه آرومی نه بیتابی
همون وقتا چه شیرینه؛تو آغوش تو بی خوابی
(میثم مشرفی)

لالا لالا گلِ ریحون
دوتا فال و دوتا فنجون
تویِ فنجونِ تو لیلی
تو خطِ فالِ من مجنون
لالا لالا گلِ خشخاش
چه نازی داره تو چشماش
پر از نقاشیه خوابت
تو تنها فکرِ اونا باش
لالا لالا گلِ پونه
گلِ خوش رنگِ بابونه
دیگه هیچکس تو این دنیا
سرِ قولش نمیمونه
لالا لالا شبه دیره
بببین ماهو داره میره
هزارتا قصه هم گفتم
چرا خوابت نمیگیره؟
لالا لالا گلِ لاله
نبینم رویاهات کاله
فرشته مثل تو پاکه
فقط فرقش دوتا باله
لالا لالا گلِ نعنا
میخواد بارون بیاد اینجا
کی گفته تو ازم دوری؟
ببین نزدیکتم حالا
لالا لالا گلِ پسته
نشی از این روزا خسته
چقد خوابی که میشینه
تو چشمایِ تو خوشبخته
لالا لالا گلِ مریم
نشینه تو چشات شبنم
یه عمره من فقط هرشب
واسه تو آرزو کردم
لالا لالا گلِ پونه
کلاغ آخر رسید خونه
یکی پیدا میشه یه شب
سرِ هر قولی میمونه
لالا لالا گلِ زردم
چراغارم خاموش کردم
بخواب که مثلِ پروانه
خودم دورِ تو میگردم
مریم حیدر زاده
ای
لبِ تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات
خنده ات اعجازِ شهناز است در کردِ بیات
مطلعِ
یک مثنویِ هفت مَن،زیبایی ات!
ابــــروانت؛فاعِلاتُن،فاعِلاتُن،فاعِلات!
من
انار و حافظ آوردم،تو هــم چایـی بریز
آی می چسبد شبِ یلـدا،هل و چایـی نبات!
جنگلِ
آشوب من،آهـویِ کوهستانِ شـعــر
این گـوزنِ پیـر را بیـچاره کرده خنده هات!
می
رود،بو می کشد،شلیک!مرغی می پرد!
گردنش خــم مــی شود،آرام می افتد به پات...
گرده
اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهـــی،کـه آهــو...جانِ جنگل به فدات!
سروها
قد مـــی کشند از داغــــیِ خــونِ گوزن
عشق قُل قُل می زند از چشمه ها و بعد،کات!
پوستش
را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان
شاخ هایش؛دسته یِ چاقویِ مردی در هرات!
«حامد عسگری»

مردونه تمومش کن!من طاقتشو دارم
هر بار ترحم بود،این بار نمیذارم
با عشق برو وقتی با عشق نمیمونی
مردونه تمومش کن،وقتی که نمیتونی
تو میری و میمونی!این معنی رفتن نیست
این بار تمومش کن،تا وسوسه با من نیست
باید یه نفر از ما از خاطره ها رَد شه
من یا تو؟نمیدونم!باید یه نفر بد شه
من پیشِ تو آرومم،تو پیشِ من آشوبی
انقدر به من بد کن باور نکنم خوبی...
روزبه بمانی
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد
در چشم های خسته ی مردی نگاه کرد
لبخند کوچکی زد و قند بدل اختراع شد
آهی کشید،آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد
حوا بلوچ بود ولی در خلیج فارس
رقصید و در حجاز هبل اختراع شد
آدم نشسته بود،ولی واژه ای نداشت
نزدیک ظهر بود،غزل اختراع شد
آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول فاعلات فعل اختراع شد
"یک دست جام باده و یک دست زلف یار"
این گونه بود، ها!که بغل اختراع شد
حامد عسگری